معنی پیش پرداخت

فرهنگ معین

پیش پرداخت

(پَ) (اِمر.) پولی که پیش از موعد مقرر به کارگران و حقوق بگیران پرداخت شود، مساعده.

فارسی به انگلیسی

پیش‌ پرداخت‌

Advance, Earnest, Prepayment

لغت نامه دهخدا

پیش پرداخت

پیش پرداخت. [پی پ َ] (اِ مرکب) مساعده. پولی که قبل از موعد مقرر بعنوان مساعده دهند کارگران یا حقوق بگیران را.


پرداخت

پرداخت. [پ َ] (مص مرخم) اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام. || صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان). || توجه:
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.
سعدی.
- پرداخت دادن، مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن، ادا کردن دین وجز آن.
|| صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.

حل جدول

پیش پرداخت

بیعانه، پیش بها، مساعده

بیعانه، اربون

اربون

مساعده


پرداخت

پولیش

فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ عمید

پیش پرداخت

پولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق‌ کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود، مساعده،


پرداخت

آراستگی و آرایش،
جلا،
(بانکداری) دادن پول، تٲدیه، کارسازی،
* پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن،
* پرداخت کردن: (مصدر متعدی)
صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن،
(بانکداری) پول دادن به کسی دادن،

فارسی به عربی

پیش پرداخت

استلاف


پیش پرداخت شده

مدفوع الاجره


پرداخت

انفاق، انفق، ثقل، حریر، حواله مالیه، دفع، دفعه، صقیل، مستوطنه

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرداخت

ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام‌گذاری، آهار، جلا، صیقل، صیقلی، صافکاری، صاف کردن،
(متضاد) دریافت

معادل ابجد

پیش پرداخت

1519

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری